از سالهای اولیه جوانی دلم میخواست پدر شوم و خصوصا این که فرزند دختر داشته باشم همیشه به کسی که دختر کوچکش را روی زانویش میگذاشت حسادت میکردم.
محبت خاصی که میان پدر و دختر وجود دارد، چیزی بود که دلم میخواست شخصاً آن را تجربه کنم. وقتی همسرم به من گفت باردار است فوقالعاده شاد شدم. مطمئن بودم فرزندمان دختر است. در طی نه ماه همیشه او را با ضمیر مونث خطاب میکردم. وقتی به دنیا آمد در اتاق زایمان حضور داشتم. اولین بار به من نگاه کرد و من همان لحظه بیچارهاش شدم. او در بغلم بخواب رفت در حالیکه سرش روی گونهام آرام گرفته بود.
امروز بعد از گذشت دوازده سال دخترم روی شانهام لم میدهد و صورتش را مقابل گردنم قرار میدهد من هنوز او را عاشقانه دوست دارم. در طول سالها من و دخترم اوقات خوشی را با هم داشتیم. حالا وقتی او را به مدرسه میبرم یا میخواهد از خانه برود دیگر مرا نمیبوسد. اما من سعی میکنم همیشه به او محبت و مراقبتی را که نیاز دارد بدهم و سعی میکنم به او بگویم برای من، او پراهمیتترین بخش زندگیام هست و آرزویم زندگی در کنار اوست. دوستش دارم و همواره به او افتخار میکنم... ( برگرفته از کتاب: اولین عشق یک دختر اثر گریگوری ای.لنگ)
در زندگیاش موثر باش: اگر میخواهی پدر خوبی باشی، باید از همان بدو تولد وقتی دخترت یک هفتهاش بیشتر نیست به او توجه کنی. صبر نکن تا بزرگ شود و بعد بخواهی برایش نقش پدر بودن را ایفا کنی وقتی که از سر کار به خانه برمیگردی، تا آنجا که ممکن است او را بغل کن، این کار برای هر دوی شما مفید است!
برایش آواز بخوان: او عاشق صدای شماست. وقتی او را در آغوش گرفته و تکانش میدهی برایش بخوان. با این اطمینان که او هر روز تغییر میکند، از او عکسهای زیادی بگیر (بخصوص از بازیگوشیهای هر روزهی او).
او را به بخشی از دنیای خود تبدیل کن: بگذار وقتی صورت خود را اصلاح میکنی یا به کاری مشغولی شما را ببیند و از زیر نظر بگذراند. او عاشق گذراندن وقت با شماست. مهم نیست چکار میکنید، فقط از بودن با همدیگر لذت ببرید. وقتی بچه است بگذار روی سینهات بخوابد، اینجاست که دنیا برایش معنا پیدا میکند.
بارها و بارها کلمهی بابا را برایش تکرار کن. به احتمال قوی، اولین کلمهای که خواهد گفت، باباست.
روانشناسان میگویند پدر هم به اندازه مادر برای رشد روانی کودکان مهم و باارزش است و برقراری تعادل بین روابط این دو با فرزندانشان میتواند از نظر روانی سبب رشد صحیح کودکان شود. مرد چون در میان کودک و مادر قرار دارد ـ هم به موجب حضور فیزیکی و هم به موجب جایگاه روانی خود ـ به کودک این اجازه را میدهد که هویت خاص خود را بیابد. پدر نقش مهمی در شناسایی هویت جنسی کودک داشته و در عین حال که مادر سعی میکند با نقش حفاظتی خود فرزند را حفظ کند، پدر، او را به سمت بیرون گرایش میدهد. پدر برای دختر نوعی «تایید» است و روابط بین آن دو به طور ناخودآگاه برای هر دو طرف اهمیت و برتری خاصی دارد. مهم این است که معمولاً این رابطه که از همان ماه اول تولد آغاز میشود همیشه تعادل ندارد و گاهی یک رابطه بسیار نزدیک و عاطفی و گاهی یک رابطه با فاصله بین پدر و دختر شکل میگیرد.
دنیا را به او نشان بده: پدر غریبه شناسانده شدهای است که دخترش را از دستان قدرتمند مادر جدا کرده و در پناه خود به او هویتی مستقل میبخشد. در واقع این پدر است که دختر را به سمت دیگران فرستاده و به او دویدن و پریدن و دیگر تواناییها را میآموزاند. وی حامی همیشگی دختر در فعالیتهای اجتماعی و هوشی است و به تربیت و آموزش او اهمیت زیادی میدهد. در ضمن پدر اولین مردی است وارد زندگی دختر میشود.که به عنوان نمونه جنس مذکر دختر با او آشنا می شود. دختر به پدری نیاز دارد که او را دوست داشته باشد و با عشق ورزیدن به مادر به او، دوست داشتن و دوست داشته شدن را بیاموزد. مردی که به همسرش اظهار عشق نمیکند این احساس را به دختر آموزش نداده و عشق را در وجود او خفه میکند.
اصغر توکلی
نظرات شما عزیزان:
ناشناس
ساعت2:00---27 مرداد 1391
ناشناس
ساعت2:00---27 مرداد 1391
ناشناس
ساعت2:00---27 مرداد 1391